روزی مست گشتم از کوچه ای* چشم مستم خیره شد
به خانه ای* نرم نرمک رفتم تا کنار پنجره*
تاکه دیدم صحنه ویرانه ای* پدری کور و فلک در گوشه ای*
مادری مات مبهوت همچو پروانه ای*
پسرک از سوز سرما میزند دندان به لب* دختری
مشغول عشق خود با بیگانه ای*
بعد از این عهد کردم مست نگذرم از کوچه ای*
تا نبینم دختری عصمت فروشد بهر خانه ای